جلال ستاری از آنهایی نبود که مرگش تنها چند ساعت تیتر رسانهها باشد و بعد آب از آب تکان نخورد، در سالهای پیشِ رو قطعاً علاقهمندان به اسطورهشناسی و آنها که بیش از ۱۰۰ اثر از او خوانده و دیدهاند، افسوس آثاری را خواهند خورد اگر ستاری مانده بود، نوشته میشد.
به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری؛ هاشم کرونی،
بزرگان گذشته ایران زمین، چهرهها و شخصیتهایی بودند که میتوان آنها را افراد چند بعدی نامید، شاعر، عارف، فیلسوف، طبیب، ریاضیدان، موسیقیدان و... عناوینی بودند که گاه همگی درباره یک چهره صدق میکرد، مثلاً ابنسینا و البته به این چهرهها لقب حکیم نیز میدادند که اهل حکمت و معرفت نیز بودند.
در روزگار ما نسل آدمهای چند بعدی کم شده یا از بین رفته است، البته شاید نتوان همه آن وجوه را در یک نفر دید، اما برخی چهرهها واقعا فراتر از سطح ما آدمهای تخت و تک بعدی بودند. به این اعتبار، جلال ستاری را میتوانستیم یکی از آخرین آدمهای چند بعدی بدانیم.
جلال ستاری، مترجم، اندیشمند، متفکر، اسطورهشناس، منتقد تئاتر، تحلیلگر نقاشی، دانشآموخته روانشناسی، پژوهشگر ادبیات کلاسیک و مدرن (در گسترهای وسیع از ادبیات پارسی تا ادبیات ملل) و چند نقطه که البته میتوان به جای آن چند نقطه نیز چندین و چند عنوان دیگر را نیز نوشت.
جلال ستاری در سوئیس روانشناسی تکوینی خوانده بود. او از شاگردان ژان پیاژه بود، همین یک عنوان کافیست تا بدانیم با فردی متفاوت روبهرو هستیم. جالب است خیلیها شاگردی چهرههایی ناشناستر از ژان پیاژه را بارها و بارها با بهانه و بیبهانه به رخ دیگران کشیدهاند، اما ستاری چنین شخصیتی نداشت.
اهمیت ستاری در روانشناسی البته تنها معطوف به شاگردی پیاژه نیست، او یکی از مهمترین معرّفان و آشناکنندگان پارسیزبانان با کارل گوستاو یونگ روانکاو برجسته معاصر است.
ستاری در ادبیات تنها به یک گونه بسنده نکرده است. در اثر «بازتاب اسطوره در بوف کور»، رویکرد روانکاوی یونگ را به کار بسته است. به ادبیات کلاسیک، ادبیات عرفانی و آثار بزرگ ادبیات ایران و جهان نیز توجه جدی داشته است.
حاصل توجه همه جانبه وی به ادبیات آثاری همچون «پژوهشی در قصه شیخ صنعان و دختر ترسا»، «پژوهشی در ناگزیری مرگ گیلگمش»، «حالات عشق مجنون»، «عشق صوفیانه»، «هزار و یک شب و افسانه شهرزاد» و «شهریار و شهرزاد» است.
مفاهیم دینی از منظر اسطورهشناسی از دیگر وجوهی است که ستاری به آنها پرداخته است. «پژوهشی در قصه یونس و ماهی»، «پژوهشی در قصه سلیمان و بلقیس»، «پژوهشی در قصه اصحاب کهف» و «درد عشق زلیخا» از جمله آثاری است که در آنها به مفاهیم و قصههای دینی نگاهی متفاوت داشته است.
این همه تلاش را در کنار مجموعه عظیم جهان اسطورهشناسی بگذارید که در چند مجلد همچون دایرهالمعارفی مورد توجه علاقهمندان اسطورهشناسی قرار گرفته است.
در تئاتر آنچنان جدی وارد شده که جایزه پژوهش نمایش را به نام او نامگذاری کردهاند. در نقاشی، مقدمه مجموعه آثار برخی از بزرگان هنر نقاشی و هنرهای تجسمی از جمله مسعود عربشاهی نقاش برجسته روزگار ما، وزیریمقدم و ژازه طباطبایی را نوشته است.
جایی خواندم که براهنی خود و ستاری را پل ارتباط شرق و غرب خوانده است. بیشک مشرق پارسیزبان اندیشه و فرهنگ بسیاری از مفاهیم مغرب زمین را از پشت عینک جلال ستاری تماشا کرده است.
به هر حال مرگ جلال ستاری اتفاق تلخی است که اثر خویش را بر جامعه فرهنگی ما خواهد گذاشت. جلال ستاری از آنهایی نبود که مرگش تنها چند ساعت تیتر رسانهها باشد و بعد آب از آب تکان نخورد، در سالهای پیشِ رو قطعاً علاقهمندان به اسطورهشناسی و آنها که بیش از ۱۰۰ اثر از او خوانده و دیدهاند، افسوس آثاری را خواهند خورد اگر ستاری مانده بود، نوشته میشد.
انتهای پیام/
نظر شما